کد مطلب:314022 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

یا قاهر العدو
سید جلیل، سید علی یا سید مهدی دزفولی، حكایت زیر را در حضور آیةالله العظمی آقای خویی برای مرحوم آیةالله العظمی قمی نقل كرد:

یك روز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در بالای سر نشسته بودم، كه دیدم جمعی از اعراب بدون اذن دخول وارد حرم شده در پیش روی ضریح صف كشیدند. سپس دسته ای دیگر از اعراب نیز بدون اذن دخول وارد شده در پهلوی



[ صفحه 406]



اعراب اول ایستادند. دسته ی دوم را یك زن همراهی می كرد، كه داخل حرم نشد،بلكه بین دو در ایستاد و دست به در زد و عرض كرد:برینی یا امیرالمؤمنین. یعنی مرا تبرئه فرما ای امیرالمؤمنین.

من تا آن هیئت را دیدم فهمیدم قضیه ای است، آمدم نزد ایشان كه ببینم صورت واقع چه می شود. پس از اتمام سخنان آن زن، یكی از افراد دسته ی دوم رو به جوانی از دسته ی اول نموده و گفت: بگو به حق علی بن ابی طالب من خبری از قضیه ندارم. آن جوان پیش آمد و اشاره به قبر مطهر در داخل ضریح نمود و گفت: به حق علی بن ابی طالب علیه السلام... اما هنوز كلامش تمام نشده بود كه از جای خود به هوا بلند شد، تا جایی كه به محاذی كنگره های ضریح رسید و سپس از آنجا با پشت شدیدا بر زمین خورد، به گونه ای كه استخوانهای بدنش خرد گردید و فورا به حالت احتضار رسید. همراهانش او را برداشته از حرم بیرون بردند و چون به داخل صحن رسیدند جوان جان به جان آفرین تسلیم نمود.

با حدوث این كرامت، غریو فریاد از حضار بلند شد. واقعه را پرسیدم، گفتند: جوانی كه هلاك شد شوهر این زن بود، كه چندی پیش او را اذیت می كند، آن زن قهر می كند و به خانه ی پدرش می رود. مدتی از این مطلب می گذرد، یك روز شوهرش در صحرای خلوت او را می بیند و از او تقاضای تمكین می كند، او مضایقه می نماید به عذر اینكه می ترسم حملی رخ دهد و اسباب فضیحت فراهم گردد. جوان به او قول می دهد و برایش قسم می خورد كه همان شب كسی را می فرستد كه درخواست آشتی و مراجعت به خانه ی او را نماید. در عرب رسم بود كه اگر كسانی به عنوان شفاعت و خواهش صلح می آمدند، خواهش آنها را رد نمی كردند. لذا آن زن هم مطمئن می شود و خود را در اختیار او قرار می دهد و اتفاقا حمل برمی دارد. آن مرد زمانی كه به مقصود خود می رسد، دیگر اعتنا نمی كند و كسی را عقب زن نمی فرستد.

مدتی می گذرد و آثار حمل در زن ظاهر می شود، پدرش می پرسد: این چیست كه در تو مشاهده می شود؟ و او قضیه را می گوید. پدرش جواب می دهد كه این ادعا را نمی شود پذیرفت، مگر آنكه شوهرت اقرار كند. نزد شوهر می روند و از او ماجرا می پرسند، اما او انكار می كند!



[ صفحه 407]



پدر به دختر می گوید: من چاره ای جز كشتن تو ندارم، اگر راست می گویی گناه این قتل به گردن شوهرت خواهد بود. وقتی زن می فهمد كه مصمم به قتل او هستند، می گوید پس دست كم او را قسم بدهید، اگر قسم خورد من برای كشته شدن حاضرم. آن مرد و زن از عشائر بین نجف و كربلا هستند و منزلشان در چهارفرسخی نجف و هشت فرسخی كربلا واقع است. دسته ای از طائفه ی مرد و دسته ای از طائفه ی زن جمع می شوند و به قصد رفتن به كربلا و حضور در حرم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در كربلا و قسم خوردن در كنار مرقد آن جناب، از منزل بیرون می آیند. چون مختصری از راه را طی می كنند، چشم زن به گنبد مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می افتد و به ایشان می گوید: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، پدر ابوالفضل العباس علیه السلام است؛ زحمت خود را كم كنید و به نجف بروید.

در اجابت درخواست زن، آنان به نجف آمدند و عمل را تا بدینجا كه مشاهده نمودی انجام دادند.